فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

مقاله جرم شناسی انتقادی از دیدگاه مارکسیست، فمنیست و پست مدرن

مقاله جرم‌شناسی انتقادی از دیدگاه مارکسیست، فمنیست و پست‌مدرن در 17 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 24 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 17
مقاله جرم شناسی انتقادی از دیدگاه مارکسیست، فمنیست و پست مدرن

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله جرم‌شناسی انتقادی از دیدگاه مارکسیست، فمنیست و پست‌مدرن در 17 صفحه ورد قابل ویرایش


فهرست مطالب صفحه

مقدمه. 1

1- مارکسیسم. 2

2-1- مکتب فرانکفورت.. 4

1-2- جرم‌شناسی انتقادی مارکسیست.. 5

2- فمنیسم. 6

2-1- نگاه انتقادی مکتب فمنیسم به جرم. 8

3- پست‌مدرنیسم. 9

3-1- نکاه پست ‌مدرنیست ها به جرم‌شناسی انتقادی.. 11

نتیجه گیری.. 13



مقدمه

عبارت جرم‌شناسی انتقادی، به عنوان چتری که سلسله‌ای از دیدگاه‌هایی در حال تکامل و در حال شکل گیری را زیر پوشش دارد توصیف شده است.

جرم‌شناسی انتقادی، رادیکال، انقلابی هرچند هر کدام از طرز تلقی های متفاوتی در مقابله با پدیده مجرمانه نسبت به هم برخوردارند اما در هر حال هدف همه آنها واحد است و از یک آرمان که همان انتقاد از وضع موجود به معنای کلان در همه علوم اجتماعی و در سطح خرد نسبت به جرم‌شناسی که موضوع بحث ما است سود می‌برند.

قبل از دهه 70 و 80 قرن بیستم میلادی، عموم دیدگاه‌های انتقادی و افراطی منتسب به دادیگا‌ه‌های مختلف مارکسیستی بود ولی پس از این با ظهور مکتبهای مختلف انتقادی مثل جرم‌شناسی صلح طلب، فمنیسم، پسا‌مدرن و رئالیستی ... بر منتقدان جدی محصولات عصر سرمایه‌داری افزوده شده است. به همین خاطر شاید تمامی تفکراتی که ما امروزه در برابر اندیشه‌های ماتریالیستی و سرمایه‌داری می‌بینیم را بتوان به نحوی انتقادی دانست انتقاد و اعتراض به وضع موجود نظام سرمایه‌داری و انتقاد از تمامی ساختارها و اصولی که جوامع پول محور برآن متکی هستند. از این رو نگارنده با علاقه خاص و دنبال کردن جدی به نقد گفتمان مدرن و به چالش کشیدن دستآوردهای جهان مترقی علاوه بر شناخت آموزه‌های جرم‌شناسی انتقادی کلاسیک و دستیابی به مفاهیم مدرن از جرم شناسی انتقادی سعی در آشنا ساختن مکاتب مختلفی که در این راستا گام نهاده‌اند را دارم.

از جمله این مکاتب بنیادین که در این تحقیق سعی شده تا مسیر حرکت فکری تعیین کننده آنها در حوزه علوم انسانی مورد بررسی قرار گیرند عبارتند از : مارکسیسم، فمنیسم، و مکتب پسا‌مدرن. لازم به ذکر است که در بخش مربوط به تحلیل مکتب مارکسیسم از فرزند خلف این مکتب یعنی مکتب فرانکفورت نیز اشاره‌ای داشته باشیم.
1- مارکسیسم

دنیای امروز و شکل‌گیری تمدن مدرن مرهون سه حرکت مهم می‌باشد. چارلز داروین در قرن نوزدهم نخستین آنها بود که نظریه انواع را به چاپ رساند و افق دید مردم را از آسمان به سوی زمین معطوف نمود. حرکت بعدی که در روانشناسی انقلابی به پا کرد زیگموند فروید بود که توانست با افکار خود یکی از سنگ‌های بنای تمدن امروزی را به نام خود کند اما شاید مهمترین و بحث‌انگیزترین و در عین حال ملموس‌ترین جنبش ذهنی و اجتماعی را کارن مارکس و انگلس در سال 1848 با انتشار بیانیه‌ کمونیسم بنا نهادند. با وجود تمامی مخالفت‌ها و موافقت‌هایی که با این جریان فکری در طول یکصد و پنجاه سال اخیر وجود داشته اما این جنش فکری هیچ‌گاه از پا در نیامده‌است و هرروز در قالبی جدید جلوه می‌کند. حرکت ها و مکاتب اجتماعی و اقتصادی و سیاسی دنیای غرب بدون شک از این مکتب فکری دستآوردهای زیادی بدست آورده‌اند.

مارکسیسم در قرن نوزدهم پاگرفت و درآن زمان به عنوان دیدی واقع‌بینانه از تاریخ تلقی می‌شد. مارکسیسم فرصتی برای طبقه کارگری فراهم می‌ساخت تا جهان و شیوه زندگی خود را تغییر دهد. مارکسیسم به انسان در رابطه با واقعیت، جامعه و فرد، آگاهی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می‌دهد. مارکس می‌گوید: اگر جامعه خود را مورد بررسی قرار دهیم، متوجه می‌شویم که بین طبقات اجتماعی تضادی مداوم وجود دارد و علت اصلی این تضاد، در روش‌های مختلفی است که اعضاء جامعه برای کارکردن و استفاده از منابع اقتصادی خود به کار می‌برند.

به نظر او روش‌های مختلف تولید اقتصادی و روابط اجتماعی که موجب تشکیل ساختار اقتصادی جامعه می‌شود، زیربنا نامیده می‌شود. از این زیربنا تعدادی از مؤسسات اجتماعی و قانونی، نظام‌های سیاسی و آموزشی، عقاید مذهبی، ارزش‌ها و هنر و ادبیات ناشی می‌شود که روبنا نامیده می‌شود. به بیان دیگر، ساختار اقتصادی جامعه زیربنا و ایدئولوژی، سیاست و حتی حقوق روبنا محسوب می‌شوند. مارکسیست‌ها و ساختارگرایان بر این باورند که اشخاص را نمی‌توان به دور از اجتماع مطالعه کرد، زیرا آنها دارای وظیفه خاصی در جامعه هستند و در واقع آزاد نیستند منتها مارکسیست‌ها این امر را پدیده تاریخی می‌دانند که نتیجه آن تغییرپذیر است.


2-1- مکتب فرانکفورت

نظریه انتقادی اجتماعی مکتب فرانکفورت آلمان پدیده‌ای پیچیده است که نظریه انتقادی آن، سبک تفکر اجتماعی که با آن همراه گشته، به طرق گوناگون تفسیر شده است.

این مکتب در سال 1923 اساساً به قصد مطالعه و بررسی نظریه مارکسیستی پا به عرصه وجود نهاد ولی تدوین و ارائه یک نظریه انتقادی روشن و مشخص درباره جامعه و تدوین و بازنگری آن بوسیله متفکران آن، خطی از آراء و عقاید خاص مکتب را به وجود آورد که تأثیر بسزائی در گسترش جامعه شناسی نوین داشت. نکته درخور توجه این است که بدبینی متفکران این مکتب آنان را از نظر یه‌ی اجتماعی مارکسیستی دور کرده است.

سه مفهوم اساسی که در اوج شکوفایی مکتب فرانکفورت از جمله شعارهای تعیین کننده‌ی اصول اعتقادی آنها بود از این قرار است:

1- سلطه بر طبیعت از طریق علم و تکنولوژی الزاماً منجر به ظهور شکل جدیدی از سلطه بر انسان‌ها می‌شود. مارکوزه چنین استدلال می‌کند که نه تنها به کارگیری و استفاده از تکنولوژی، بلکه خود تکنولوژی نیز سلطه محسوب می‌شود. (سلطه بر طبیعت و انسان)

2- دومین مضمون اساسی دغدغه‌ی خاطر در مورد سرنوشت فرد در جامعه است. هورکهایم معتقد بود در عصری که تمایل به حذف استقلال فرد دارد جز تمایلات مذهبی، هیچ امیدی برای آزادی ولو محدود وجود ندارد.

3- سومین مضمون اصلی «تولید فرهنگ» است که ارتباط نزدیکی با مباحث جامعه شناسی و حتی جرم شناسی دارد.

هدف نهایی نظریه انتقادی که به نوعی به صورت یک ایدوئولوژی از طرف مکتب فرانکفورت به رسمیت شناخته شد رسیدن به تغییری از جامعه بود که در آن تفاهم و توافق عقلی و نه خدعه و زور مبنای هماهنگ کردن رابطه‌های اجتماعی باشد و نتواند نیازهای انسانی را به طور عقلی برآورده سازد.
1-2- جرم‌شناسی انتقادی مارکسیستی

نسخه‌های اولیه جرم‌شناسی مارکسیستی مجرمان را بر حسب نظریه‌ی «شورش اولیه»‌ی مارکس به تصویر می‌کشند یعنی مجرمان در قالب یک شکل ناآگاهانه‌ی شورش علیه نظام اقتصادی سرمایه‌دار درگیر جرم می‌شوند. همچنین، آنها نظریه ابزار انگار از نظام عدالت کیفری می‌باشند، یعنی تصویب و اجرای قوانین کیفری صرفاً ابزارهای یک طبقه‌ی فرمانروای یگانه و یکپارچه است که برای جستوجوی امتیاز خود، به تبانی و توطئه دست می‌یازند.
2-1- نگاه انتقادی فمنیسم به جرم

فمنیست‌ها برای برابری حقوقی و سیاسی زنان در عرصه عمومی و خصوصی تلاش می‌کنند. آنها نه فقط می‌خواهند حقوق زنان را بیرون از خانه به رسمیت ببخشند بلکه اصول آزادی اراده و حقوق فردی را به عالم شخصی، خانه که محل مشخص‌ترین مصائب زنان است، را وارد کنند. فمنیست‌ها در زمانی که دیگر زنان اصلاح طلب به دنبال مستحکم‌تر کردن عقد ازدواج بودند. از آزادسازی حق طلاق حمایت می‌کنند و در پی ترمیم اصول فردگرایی لیبرال به امور زناشویی هستند.

در زمینه جرم‌شناسی، فمنیست‌ها به دو گروه مارکسیست و رادیکال تقسیم می‌شوند و دارای نظرات متفاوتی درباره بزه‌کاری زنان‌اند. به نظر فمنیست‌های مارکسیست عدم مساوات جنسیتی ناشی از نابرابری قدرت زن و مرد در جامعه سرمایه‌داری است. ریشه تفاوت‌ها به مالکیت خصوصی و غلبه مردانه در وضع قوانین و وراثت بر می‌گردد. در سیستم سرمایه‌داری مردان، زنان در دو عرصه اقتصادی و بیولوژیکی کنترل می‌شوند و این در حاشیه ماندن توضیحی است بر میزان ارتکاب کمتر جرم زنان در یک جامعه سرمایه‌داری. انزوای زنان در آغوش خانواده برای ایشان فرصت کمتری را برای مداخله در جرایم مهم فراهم می‌کند و نداشتن قدرت آنان را بسوی جرایم کم‌اهمیت‌تر مانند موادمخدر و فحشا سوق می‌دهد.

در مقابل فمنیست‌های رادیکال، علت بزه‌کاری زنان را در پدرسالاری (مردسالاری) می‌بینند و چنین می‌انگارند که این امر موجب فرودست شدن زنان و همچنین عاملی برای توجیه خشونت مردان و کنترل جنسیتی زنان می‌باشد. استثمار زنان توسط مردان باعث می‌شود که زنان قربانی از خانه گریخته و یا به استعمال موادمخدر رو بیاورند و در نهایت خشونت مردان، زنان را به درگیری با سیستم عدالت کیفری کشانده و بسوی بزه‌کاری سوق می‌دهد.

در پایان باید گفت که سخن فمنیست‌ها این است که در مورد بزه‌کاری زنان به نظریه‌هایی نیاز داریم که پس از فهم و توضیح قانون‌شکنی‌های مردان و زنان هر دو برآیند و این بدان معنا نیست که فمنیست‌ها در پی نظریه‌ای فراگیر باشند که همه اعمال بزه‌کارانه را در هر شرایطی توجیه کنند. آنچه ضرورت دارد یافتن نظریه‌هایی است که به تقسیمات جنسی و قومی و طبقاتی توجه داشته باشد و همچنین بررسی‌هایی که حوزه عمل آن قلرو گسترده‌تر اخلاق و سیاست، اقتصاد و حقوق و جنسیت را که بر مقام و منزلت مردان و زنان تأثیر می‌گذارند در برگیرد.
3- پست‌مدرنیسم

این که پست‌مدرنیسم چیست و چه می‌تواند باشد یک سؤال جنجالی است که سال‌های سال متفکران غربی را به خود مشغول ساخته است. در این باره خروارها کاغذ سیاه کرده‌اند اما به هیچ نتیجه‌ و تعریف واحدی در این حوزه دست نیافته‌اند. اما آنچه مسلم است این مکتب زائیده تفکرات مدرنیستی است به این صورت که یک نظام فکری همیشه به دنیا می‌آید و فربه می‌شود و از درون خود یک نظام جدید خلق می‌کند. پست‌مدرنیسم نیز این چنین زائیده شد. این واژه برای هر علمی از علوم انسانی تعریف خاصی دارد فی‌المثل در ادبیات، موسیقی، جامعه‌شناسی و سیاست هرکس معنایی را به آن القاء و تزریق می‌کند. اما اینکه آیا این مکتب دستی بر آستین حقوق دارد یا خیر جای شبلمه است زیرا در دنیایی که هنوز هیچ تأویل از مدرنیته درباب علم حقوق نداریم نباید به کمک پست‌مدرنیته خیز برداشت البته برای شکل‌گیری چنین مکاتب ما نیاز به جامعه‌ای داریم که مرحله‌ای از تفکر و ظرفیت پذیرش را در خود داشته باشد فلذا در جوامعی مثل کشور ما ایران این مبحث کاملاً بیهوده می‌باشد (برای مثال وقتی از واژه خودبیگانگی در دنیای مدرن صحبت می‌شود که از عوارض جوامع صنعتی است دیدگاه پست‌مدرن به وسیله بازی‌های زبانی و کلامی از مرکزیت‌زدایی و بی هویتی در زبان با استفاده از اصطلاح دیکانستی اکشن که در فارسی به شالوده‌شکنی، بنیان‌شکنی، ساختارزدایی و داروسازی ترجمه شده است کمک گرفته می‌شود که منظور نوعی موشکافی و توفیق دوباره در متون است. اما در هر حال آشنایی با این مکتب می‌تواند راه‌گشایی باشد برای درک موج‌هایی که در آینده‌ای نه چندان دور، خواسته یا ناخواسته به سوی ما گسیل خواهد شد. آنچه درپی خواهد آمد آشنایی مختصری است در باب جرم‌شناسی پسا‌مدرن.