فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

مقاله بررسی نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب‌ها

مقاله بررسی نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب‌ها در 40 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 24 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 40
مقاله بررسی نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب‌ها

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی نظریات هانتینگتون در مورد انقلاب‌ها در 40 صفحه ورد قابل ویرایش


نظریه های نتینگتون در رابطه با خشونت سیاسی

در دهه های 1950 و 1960 ظهور ملت های جدید توجه پژوهشگران را به خود معطوف ساخت. تغییرات سیاسی مسلماً بخشی از فرایندی بود که در طی آن، جوامع سنتی به موازات رشد اقتصادشان و ارتقای سطح آموزشی مردمشان به دولتهای مدرن تبدیل شدند. با این وجود، خشونت گسترده که همراه این تغییرات به وجود آمد بسیار چشمگیر بود: انقلاب ها، کودتاها، شورش ها،‌ و جنگ های داخلی ناگهان همه جا ظاهر شدند. بعضی از پژوهشگران نظریات عمومی را برای تبیین همه انواع این خشونت های سیاسی طرح نمودند.

نظریه های عمومی خشونت سیاسی چندین شکل به خود گرفتند: رویکرد روان شناختی، که به وسیلة دیویس، مطرح و توسط تد رابرت گر پالایش شد، تلاش نمود با تعیین دقیق انواع بدبختی هایی که احتمالاً به نا آرامی های سیاسی منجر می گردند، به بهبود این رویکرد که «بدبختی پدید آورندة شورش است»،‌ کمک کند. این نویسندگان استدلال نمودند که مردم معمولاً سطوح بالای سرکوب و بدبختی را می‌پذیرند،‌ البته در صورتی که فکر کنند این سختی ها سرنوشت محتوم زندگی شان است. تنها هنگامی که مردم انتظار زندگی بهتری داشته باشند، و انتظار خود را نقش بر آب ببینند، احتمال پرورش احساسات پرخاشگری و خشم در آنها وجود دارد. بنابراین هر گونه تغییری در جامعه که انتظارات مردم را برای یک زندگی بهتر افزایش دهد، بدون اینکه امکانات برآورده شدن این انتظارات را فراهم کند، می تواند سبب بی ثباتی سیاسی شود. چنین انتظاراتی می تواند شامل تماس های فرهنگی با جوامع اقتصادی پیشرفته تر یا رشد اقتصادی سریع ولی نامتوازن باشد. دیویس استدلال نمود که ترکیبی از وقایع، به ویژه دوره ای از رفاه فزاینده که انتظارات مردم را برای زندگی بهتر افزایش می‌دهد، و سپس،‌ یک رکورد اقتصادی شدید که این انتظارات را بر باد می‌دهد («منحی جی» رشد اقتصادی)،‌ باعث بروز احساس فوق العاده شدید محرومیت و پرخاشگری خواهد شد.

دومین رویکرد نظریة عمومی، که اساساً به وسیله اسملسر و جانسون مطرح گردید،‌ استدلال نمود که پژوهشگران باید به جای تأکید بر نارضایتی مردمی، به بررسی نهادهای اجتماعی بپردازند. این نویسندگان تأکید داشتند که وقتی نظام های فرعی گوناگون دریک جامعه (اقتصاد، نظام سیاسی، و آموزشی جوانان برای موقعیت های شغلی جدید) دقیقاً به صورت متوازن رشد می کنند، حکومت با ثبات خواهد ماند. اما، اگر یک نظام فرعی مستقل از دیگر نظام های فرعی شروع به تغییر کند، عدم توازن ناشی از این تغییر، مردم را سرگردان و مستعد پذیرش ارزش های جدید می سازد. وقتی این عدم توازن شدید می شود ایدئولوژی های رادیکال که مشروعیت وضع موجود را به چالش می کشند شیوع و گسترش می یابند. در طی چندین دوره هایی یک جنگ، ورشکستگی حکومت، یایک قحطی می تواند حکومت را ساقط کند. هانتیگتون در اثر پر نفوذ خود، این دو رویکرد را تلفیق کرد. استدلال وی این بود که مدرنیزاسیون به عدم توازن نهادی منجر می گردد، چرا که رشد آموزشی و اقتصادی ناشی از مدرنیزاسیون تمایل مردم را به مشارکت در سیاست به سرعت افزایش می دهد، به طوری که نهادهای سیاسی نمی توانند به همان سرعت خود را برای انطباق با این تمایل تغییر دهند. این شکاف میان تمایل مردم به تغییر و تغییرات ناکافی در نهادهای سیاسی، انتظارات برآورده نشده ای را در مورد حیات سیاسی پدید خواهد آورد، که به نوبة خود می تواند به شورش، تمرد و انقلاب منجر شود.



انقلاب و نظم سیاسی

ساموئل هانتینگتون

هانتینگتون استدلال می‌کند که یکی از جنبه های کلیدی مدرنیزاسیون تقاضا برای مشارکت بیشتر در عرصة سیاست است. در جایی که گروه هایی خاصی به قدرت سیاسی دسترسی ندارند، تقاضاهایشان برای تغییر و گسترده شدن گروههای شرکت کننده در حکومت می تواند به انقلاب منجر شود. در بررسی طیف گسترده ای از انقلاب ها، شامل انقلاب های فرانسه، روسیه، مکزیک، ترکیه، ویتنام، و ایران زمان قاجار، هانتینگتون الگوهای متفاوتی از انقلاب را شناسایی می‌کند و به تحلیل نقش میانه روها، ضد انقلاب ها، و تندروها می پردازد.

انقلاب یک تغییر داخلی سریع، بنیادی و خشونت آمیز در ارزش ها و اسطوره های مسلط یک جامعه، و در نهادهای سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری و فعالیت ها و سیاست های حکومت آن جامعه است. بنابراین انقلاب ها از قیام ها، شورش ها، طغیان ها، کودتاها و جنگ های استقلال متمایز هستند. یک کودتا، به خودی خود، تنها رهبری و شاید سیاست ها را تغییر دهد؛ یک قیام یا شورش شاید سیاست ها، رهبری، و نهادهای سیاسی را تغییر دهد، اما ساختار و ارزش های اجتماعی را دگرگون نسازد؛ جنگ استقلال مبارزه یک جامعه علیه سلطه یک جامعه بیگانه است و لزوماً تغییر ساختار اجتماعی هیچ یک از این دو جامعه را در پی ندارد. آنچه در اینجا صرفاً «انقلاب» نامیده می شود، همان پدیده ای است که توسط دیگران انقلاب های کبیر، انقلاب های بزرگ، یا انقلاب های اجتماعی نامیده شده است. نمونه های برجسته انقلاب عبارتند از انقلابهای فرانسه، چین مکزیک، روسیه و کوبا.

بحث پیرامون مدرنیزاسیون

انقلاب ها پدیده های نادری هستند. اکثر جوامع هیچ گاه انقلاب را تجربه ننموده اند و در اکثر اعصار تا دوران مدرن، انقلاب ها اساساً ناشناخته بودند. به طور دقیق تر، انقلاب خصیصه دوران مدرنیزاسیون است. انقلاب تجلی نهایی دیدگاهی است که در حال مدرن شدن است، دیدگاهی که می گوید انسان از قدرت کنترل و تغییرات محیط اش برخوردار است، و نه تنها توانایی، بلکه حق انجام آن را نیز دارد. به این دلیل همانطور که هانا آرنت استدلال می کند، «برای توصیف پدیده انقلاب توجه به عنصر تغییر به اندازه عنصر خشونت اهمیت دارد؛ تنها در جایی که تغییر به مفهوم یک شروع تازه رخ می‌دهد، و از خشونت برای تشکیل شکل کاملاً متفاوتی از حکومت، و پدید آوردن صورتبندی یک ملت جدید استفاده می شود... می توان سخن از انقلاب به میان آورد.»

بنابراین، انقلاب جنبه ای از مدرنیزاسیون است. انقلاب پدیده ای نیست که در هر نوع جامعه ای و در هر برهه ای از تاریخ آن جامعه رخ دهد. انقلاب یک مقولة فراگیر نیست، بلکه به لحاظ تاریخی محدود است. انقلاب نه در جوامع بسیار سنتی برخوردار از سطوح بسیار پایین پیچیدگی اجتماعی و اقتصادی رخ خواهد داد، و نه در جوامع بسیار مدرن. بیشترین احتمال وقوع انقلاب، مانند دیگر اشکال خشونت و بی ثباتی، در جوامعی وجود دارد که به سطح خاصی از توسعه اجتماعی و اقتصادی رسیده اند و فرآیندهای مدرنیزاسیون سیاسی و توسعة سیاسی از فرآیندهای تحول اجتماعی و اقتصادی عقب مانده اند.



انقلاب ها

اکنون ما به ابزاری برای پرداختن به انقلاب مجهز هستیم. دراینجا چندگانه بودن جوامع سیاسی نقشی کلیدی دارد. انقلاب هنگامی آغاز می شود که حکومتی که سابقاً تحت کنترل یک جامعه سیاسی حاکم قرار داشت، هدف ادعاهای مؤثر، رقیب و نفی کننده یکدیگر از سوی دو یا چند جامعه سیاسی مجزا قرار گیرد. انقلاب وقتی پایان می یابد که یک جامعه سیاسی واحد (که به هیچ وجه ضرورتاً همان جامعه سیاسی حاکم سابق نیست) بار دیگر کنترل حکومت را به دست گیرد. این حاکمیت چندگانه می‌تواند ناشی از عوامل گوناگونی باشد، از جمله تلاش یک جامعه سیاسی برای سلطه برجامعه سیاسی دیگری که تاکنون مستقل بوده؛ ادعای حاکمیت ازسوی یک جامعه سیاسی که سابقاً تحت سلطه بوده؛ تشکیل بلوکی از چالش گران که کنترل بعضی از بخش های دستگاه حکومت را به دست می گیرند؛ و بالاخره تقسیم یک جامعه سیاسی به بلوک های مختلف، که هر یک از آنها بخش هایی از حکومت را کنترل می کنند. بسیاری از نظریه پردازان ترجیح می دهند که واژه «انقلاب» را به اقدام چالش گران محدود کنند؛ بسیاری نیز ترجیح می دهند که هریک از این‌ها را نوع متفاوتی از انقلاب نظیر جنگ داخلی، انقلاب ملی و .... قلمداد کنند. من کارم را با یک تعریف فوق العاده گسترده آغاز می کنم تا توجهات را به ویژگی های مشترک راه های گوناگون ایجاد حاکمیت چندگانه جلب نمایم.

قبل از شروع انقلاب، چهار شرط سیاسی باید وجودداشته باشد، شامل سه شرط ضروری، و یک شرط کاملاً تسهیل کننده .

سه شرط ضروری عبارتند از:

1.ظهور مدعیان یا ائلاف هایی از مدعیان که منحصراً ادعاهایی را درمورد کنترل حکومت که درحال حاضر به وسیله اعضای جامعه سیاسی اداره می شود اقامه می‌کنند؛

2.تعهد بخش قابل ملاحظه ای از پیروان درقبال این ادعاها؛

3.عدم تمایل یا ناتوانی عوامل حکومت برای سرکوب ائتلاف جدید یا سست نمودن تعهد پیروان به ادعاهای این ائتلاف . شرط کاملاً تسهیل کننده عبارتست از :

4.تشکیل ائتلاف هایی میان اعضای جامعه سیاسی و مدعیانی که ادعاهای جدیدی مطرح کرده اند.

بار دیگر متذکر می شوم که این فهرست حاوی اطلاعات چندان جدیدی نیست که قبلاً در تعریف انقلاب به عنوان وضعیت حاکمیت چندگانه ذکر نشده باشد. هدف این فهرست صرفاً متمرکز ساختن تببین انقلاب برساختار قدرت، و دوری جستن از سطح عمومی تنگنا، نارضایتی، عدم توازن یا بسیج است. بنابراین، درنگاه اول، این استدلال شبیه استدلال هانینگتون به نظر می رسد؛ هر دو استدلال اهمیت زیادی برای تقابل میان ترتیبات سیاسی کنونی و گروه های بسیج شده ای که تقاضاهای جدید و قدرتمندی را از حکومت مطرح می کنند، قائل می شوند. اما این تحلیل از چند جهت از تحلیل هانتینگتون جدا می شود؛ اول اینکه، اهمیت شکاف میان میزان کلی بسیج ونهادینه شدن نظام سیاسی وارد می کند، دوم اینکه، اهمیت زیادی برای منازعه برسر ادعاها، تکالیف امتیازات و مفاهیم عدالت از منظر هریک از مدعیان قدرت قائل می شود؛ و سوم اینکه، این احتمال مهم را مورد توجه قرار می دهد که مدعیان جدید، اعضای ناراضی یک جامعه سیاسی خواهند بود و نه تازه واردان به قدرت .

درچهارچوب این فرمول، تبیین انقلاب، حول شناسایی دلایل احتمالی سه شرط ضروری و یک شرط تسهیل کننده انقلاب دور خواهد زد. بار دیگر این چهار شرط را یادآوری می کنیم : ظهور یک بلوک که ادعاهای انحصاری جدیدی مطرح می کند، تعهد به این ادعاها، ناتوانی درسرکوب، و تشکیل ائتلاف هایی میان بلوک جدید و اعضای جامعه سیاسی. یک بلوک جدید به سه شیوه متفاوت می تواند به وجود آید: 1. بسیج یکی از مدعیان جدید خارج از جامعه سیاسی ؛ 2. سرپیچی یکی از چالش گران از پذیرش قواعد عمل کنونی جامعه سیاسی؛ 3. وخودداری یکی از اعضای فعلی جامعه سیاسی از پذیرش جایگاه کنونی اش در جامعه سیاسی برای سنجش دقیق احتمالات به کارگیری هر یک از این شیوه ها ما باید اطلاعات خوبی درمورد قواعد عمل جوامع سیاسی مربوطه داشته باشیم.